متن هایی برای گذراندن وقت...
شاید آن روز که سهراب نوشت:{تا شقایق هست،زندگی باید کرد} خبر از قلب پر از درد گل "یاس"نداشت... باید اینگونه نوشت: {هرگلی که باشی،چه "شقایق" چه گل "سوسن" و "یاس"؛زندگی اجباریست...} اینجا سرزمین واژه های وارونه است: "قهقه"؛"هق هق" می شود "درمان"؛"نامرد" میشود اما"دزد"همان "دزد" است "درد"همان "درد"... و "گرگ" همان"گرگ"... آری،سرزمین وازه های وارونه سرزمینی که"من"؛"نم" زده است "یار"؛"رای" عوض کرده است "راه"گویی"هار"شده و"روز" به "زور" می گذرد "آشنا" را جز در "انشا" نمی بینی وچه "سرد" است این"درس" زندگی... اینجاست که "مرگ"؛"گرم" می شود چرا که "درد" همان "درد"است... این متن رو خیلی وقت پیش خوندم و منبعش یادم نیست
جایی که "گنج"؛"جنگ" می شود