1Strict//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-strict.dtd"> .0 متن هایی برای گذراندن وقت...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

متن هایی برای گذراندن وقت...

من از تراکم سیاه ابرها می ترسم...
و هیچکس مهربانتر از تو نیست؛صدا می زنم...
کجاست آن یوسف گمگشته مهربانی که چراغ هدایت به دست در زمین دادگری کند؟
کجاست مهدی...؟؟
مرا دریاب...
در انتظارت هستم و خواهم بود...
بیا...
مهدیا؛دل شکسته ام را به تو می سپارم...
دلدارم تو باش...
"الهم عجل لولیک الفرج"


نوشته شده در یادداشت ثابت - یکشنبه 97/4/11ساعت 2:26 عصر توسط mahdieh saadat نظرات ( )


الهی...
ای آرزوی دل مشتاقان
و ای والا ترین درخواست دوست داران؛
از تو محبتت را می خواهم
و محبت آنان که تورا دوست دارند
واز تو محبت هر عملی را می خواهم که مرا به تو نزدیک کند.
خداوندا
خودت را از هرچه غیر از توست،نزد من محبوب تر کن
و محبتی را که به تو دارم،مایه رسیدنم به خوشنودیت قرار ده
الهی
به چشم لطف و محبتت به من بنگر
و از من روی مگردان
و مرا از اهل سعادت قرار ده؛ای مهربان ترین مهربانان...
"بخشی از مناجات محبین امام سجاد علیه السلام"


نوشته شده در یادداشت ثابت - دوشنبه 97/3/29ساعت 2:40 عصر توسط mahdieh saadat نظرات ( )


در کوچه های خلوت خاموش
در پله های تنگی که گذرگاه نیست
در بناهای نیم ساخته و ناتمام
در خانه های خالی تزویر
شیطان را میبینی
که سیاهی شب را دامن میزند
نمیدانم چرا شهر
از نام آبی خیابان ها
شرم نمیکند؟


نوشته شده در یادداشت ثابت - یکشنبه 97/3/28ساعت 3:13 عصر توسط mahdieh saadat نظرات ( )


از هجوم روشنایی شیشه های در تکان می خورد.
صبح شد،آفتاب آمد.
چای را خوردیم روی سبزه زار میز.
ساعت نُه ابر آمد،نرده ها ترشد.
لحظه های کوچک من زیر لادن ها نهان بودند.
یک عروسک پشت باران بود...
ابرها رفتند.
یک هوای صاف،یک گنجشگ،یک پرواز.
دشمنان من کجا هستند؟
فکر میکردم؛
در حضور شمعدانی ها شقاوت آب خواهد شد.
در گشودم؛قسمتی از آسمان افتاد در لیوان آب من.
آب را با آسمان خوردم.
لحظه های کوچک من خواب های نقره می دیدند.
من کتابم را گشودم زیر سقف ناپدید وقت...
نیمروز آمد.
بوی نان از آفتاب سفره تا ادراک جسم گل سفر میکرد.
مرتع ادراک خرم بود.
دست من در رنگ های فطری بودن شناور شد.
پرتقالی پوست میکندم.
شهرها در آیینه پیدا بود.
دوستان من کجا هستند؟
روزهاشان پرتقالی باد...


نوشته شده در یادداشت ثابت - یکشنبه 97/3/28ساعت 3:5 عصر توسط mahdieh saadat نظرات ( )


_آرزو میکنم تو جیب لباست پول پیدا کنیتبسم

_آرزو میکنم وقتی دارن ازت تعریف میکنن،تو اتفاقی رد بشی و بشنویتبسم

_آرزو میکنم که اینقد بخندی و بخندی که از چشمات اشک بیادتبسم

_آرزو میکنم وقتی حواست نیست سرتو بالا بیاری و ببینی یکی که خیلی دوستش داری،داره خیلی عمیق و با یه حس مثبت و لبخند رضایت بخش بهت نگاه میکنهتبسم

_آرزو میکنم یه چیزی که خیلی کوچیکه ولی فکر نمیکردی حالا حالا ها داشته باشیش یا اتفاق بیفته رو بدست بیاری...دوست داشتن

 

این ارزو ها خیلی کوچیکن ولی لذت بخشنتبسم


نوشته شده در یادداشت ثابت - دوشنبه 97/3/22ساعت 10:9 صبح توسط mahdieh saadat نظرات ( )


<      1   2   3   4   5   >>   >